در هم ببر!
استقبال دانشجویان کلاس از مصاحبه خیلی خوبه! به هر کدامشان که گفتم با لبخندی برلب پذیرفتند. واکنش بچه ها برای مصاحبه باعث شد قند تو دلم آب شود. گمانم این آب شدن قند در دل دوطرفه بود.
ولی از وقتی اولین مصاحبه ام را انجام دادم فکر می کنم یک جایی از کارم می لنگد. عدم تمرکزم روی موضوعی مشخص بدجوری مصاحبه را تحت الشعاع قرار داده بود. یک مصاحبه درهم و برهم. مثل وقتی می روی تره بار و مجبورت می کنند که درهم ببری!![]()
برای تمرکز چندین نامزد در ذهنم وجود داشت:
- مثال و نقشش در انجام اثبات. چیزی که خودم همیشه از آن لذت می برم ولی می دیدم بچه ها از آن استفاده نمی کنند. هنوز هم درباره اش می خوانم و دوست دارم بیشتر بدانم.
- نکته های کلیدی اثبات که بیشتر به خاطر مشکلاتی که همیشه در یادآوری اثبات ها داشتم، برایم جالب بودند. چون این نکته ها در به خاطرسپاری اثبات خیلی کمک می کنند.
- یک تعبیر هم از ترکیب اجزای اثبات، استاد راهنمایم نشانم داد که خیلی فوق العاده بود. وقتی این تعبیر را دیدم، احساس کردم که دلم می خواهد خالق ایده را بغل کنم! ولی نتوانستم آن را به جایی برسانم. هنوز هم به آن فکر می کنم و سعی می کنم روی اثبات های مختلف آن را ببینم. گمانم همین روزها درباره اش بنویسم.
و دیروز بالاخره سلول های مغزم رای خود را اعلام کردند. یک نوع اثبات که برآمده از مثال است. لطافتی در این نوع اثبات ها وجود دارد که توجه مرا به سمت خودش جلب کرد. رای صادره را به اطلاع استادم رساندم و ایشان هم بی درنگ موافقت کردند.
پ.ن.دیروز وقتی رفته بودم تره بار شاگرد میوه فروش با نگاهی عاقل اندر سفیه به من گفت:دانشجویی؟ می توانی پرتقال سوا کنی لازم نیست درهم ببری!
+ نوشته شده در سه شنبه دوازدهم دی ۱۳۹۱ ساعت 14:22 توسط مریم عادلی
|
کارشناس ارشد آموزش ریاضی هستم و این وبلاگ آغازیست بر آن چه دیگران "پایان نامه" می نامند.